جشن نوروز در هندوستان
جشنِ نوروز در هند از چه زماني آغاز شد؟ شايد اين آغاز مربوط به آن روزي باشد كه يكي از تيرههاي آريانژادان در حدود پنج يا سه هزار سال پيش از ميلاد مسيح پس از جنگ بين افراد طوايف هم نژاد و يا به سبب جستجوي مناطق گرمسيري، از زادگاة خود به مناطق اين طرف دنيا سرازير شدند و از روز اوّل تاكنون تمام آداب و سنني را كه همراه خود آورده بودند، حفظ كردهاند. ولي باز هم پس از گذشت زمان، تحتِ تأثير شرايطجوي و جغرافيايي، در آنها نيز تغييراتي دادهاند. چنانكه ميدانيم، ايرانيان آخرين چهارشنبه هر سال را جشن ميگيرند و آتش روشن ميكنند و اعلام مينمايند كه فصل زمستان را ميسوزانند و پس از چند روز به مناسبت فرارسيدن سال جديد، جشنِ ديگري ميگيرند كه آن را نوروز مينامند. هندوها پس از پايان فصل زمستان در اوايل ماه مارس جشني ميگيرند كه در آن جشن، سركوچه يا در ميدان و چهار راه آتش روشن ميكنند و آن را «هولي» مينامند؛ مردم استان پنجاب نيز تقريباً دو هفته پيش از آن، يعني در اواسط ماه فوريه به همين صورت جشني برپا ميكنند. در آن روز بچّههاي ده دوازده ساله، چه دختر و چه پسر، در حضور عابرين به مناسبت جشن، ترانه ميخوانند و عيدي ميگيرند و آن را «لهري» مينامند، و با پولي كه از عيدي جمع ميشود، شيريني ميخرند و آن را ميان دوستان و خويشاوندان پخش ميكنند.
تقريباً شش ماه بعد از آن، در آغاز فصل پاييز، جشني شبيه نوروز ميگيرند و به جاي هفت سين در مقابل مجسّمة زن خداي ثروت، لكشمي، شيريني ميگذارند و تمام شب به اين اميد بيدار ميمانند كه شايد آن زن خدا به خانهشان سري بزند و آنها از وي پذيرايي كنند. بعضيها براي به دستآوردن ثروت، از قمار نيز دريغ نميورزند.
وقتي كه تركان ماوراءالنّهري از خراسان بزرگ وارد شبه قارّة هند شدند، فرهنگ اصيل خود را به همراه خويش آوردند. از سرودههاي سخنسراياني كه در دورة غزنوي (582-366 ه) ميزيستهاند، چنين برميآيد كه در روزگار سلاطين غزنوي جشن نوروز برپا ميكردند؛ چنانكه ابوالفرج روني (م: 492 ه) در بيت زير ميگويد:
جشن فرخنده فروردین است جشن بازار گل و نسرین است
و همچنين مسعود سعد سلمان (م: 515 ه) ميگويد:
روز نوروز ماه فروردین است عجائب خلدبرین
ظهيرالدّين بابر (937-888 ه) مؤسّس سلسلة تيموريان در هند، چه در حضر بود و چه در سفر، جشنِ نوروز ميگرفت؛ چنانكه در سال 910 هجري وقتي كه وي در درّة گومل ود، جشنِ نوروز و عيدالفطر در يك روز اتّفاق افتاد و بدان مناسبت وي ابيات زير را به زباني تركي سرود:
يانكي آي يار يوزي بيرله كوروب ايل شاد بيرم لار
منكا يوز و قاشينكدين ايرو بيرم آييدا غم لار
يوزي نوروزي وصلي عيديني بابر غنيمت توت
كه موندين يخشي بولماس بولسه يوز نوروز و بيرم لار
كه آن را عبدالرّحيم خانخانان، يكي از امراي جلالالدّين اكبر (نوه و جانشين ظهيرالدّين بابر در هند) به زبان فارسي چنين ترجمه كرد:
ماه نو را بروي يار هر دم شادي و عيدهاست (كذا)
مرا از رو و ابروي او در ماه عيد غمهاست
نوروز روي او و عيد وصل او را غنيمت بدان
كه از اين بهتر نميشود اگر شود صد نوروز و عيدهاست
عيد نوروز براي بابر اهميّت خاصّي داشت و ميتوان گفت وي اين جشن و همچنين روز چهارشنبه را به عنوان فالي نيك ميگرفت؛ چنانكه در وقايع سال 934 هجري دربارة اين مطلب چنين مينويسد:
”… سال گذشته روزشنبه، روز نوروز، از (قصبه) سيكري به عزيمت جنگ سّنگا كوچ كرده ياغي را زير كرديم. امسال روز چهارشنبه، روز نوروز، به عزيمت اين دشمنان (بَبِن، بايزيد و معروف) كوچ نموديم. اگر روز يكشنبه ظفريابيم از غرايب واقعات است.
نصيرالدّين محمّد همايون (963-913 ه) در شهر اگره به سلطنت رسيد و در سال 947 هجري براي دوّمين بار از دست شيرشاه افغان (952-948 ه) شكست خورد و در سال 951 هجري به ايران پناهنده شد و مورد پذيرايي گرم و شايان شاه طهماسب صفوي (984-930 ه) قرار گرفت و بعد از پانزده سال دوباره در سال 966 هجري به هند حمله كرده تخت سلطنت ارثي خود را گرفت. اين پيروزي همايون در واقع پيروزي فرهنگ ايرانيان در هند بود و پس از تصرّف و فتح همايون بر منطقة شمال كشور هند، چند تن از ايرانيان تا به درجة امارت و وزارت هم رسيدند و پادشاهان مغول هند و همچنين شاهزادگان عالي نسب، دخترانشان را به رشتة ازدواج درآوردند، چنانكه نورالدّين، ملقّب به جهانگير (1037-1024 ه) پس از رسيدن به تخت سلطنت با مهرالنّسا، دختر خواجه غياثالدّين اعتمادالدّوله تهراني، در سال 1019 هجري ازدواج كرد. وي اوّل از شوهرش لقب نورمحل و پس از آن نورجهان يافت. شاهجهان (1068-1037 ه) فرزند نورالدّين جهانگير در ايّام شاهزادگي با ارجمند بانو، دختر يمينالدّوله ابوالحسن (پسر خواجه غياثالدّين اعتمادالدّوله)، در سال 1024 ازدواج كرد و پسرش اورنگزيب، ملقّب به عالمگير (1118-1068 ه) با دلرس بانو، دختر شاهنواز صفوي، در سال 1046 هجري ازدواج كرد و اين پيوند زناشويي امراي ايراني با سران مغول، باعث شد كه بسياري از آداب و سنن ايرانيان آگاهانه و ناآگاهانه، از جمله جشنِ نوروز، در فرهنگ تيموريان هند رسوخ پيداكرد. در اينجا اين نكته را نيز بايد توضيح داد كه وقتي دختر شاهنواز صفوي با اورنگزيب ازدواج كرد، تمام مراسم ايرانيان برگزار شد. چنانكه اين مطلب را محمّد صالح كنبوه در كتاب عمل صالحچنين مينويسد:
”بنابراين مراتب، به تاريخ شب دوشنبه بيست و نهم ارديبهشت ماه مطابق با بيست و دوّم شهر ذيالحجّه سنة يكهزار و چهل و شش هجري كه هنگام اقامت رسم حنابندي بود، از منزل خان نجابت نشان شاهنواز خان، حنا و لوازم آن بساز و آييني كه سزاوار اين دودمان خورشيد مكانت آسمان مكان و درخور سلسلة صفويه باشد، آوردند…
نه تنها شاهان سلسلة تيموريان هند، چه در سفر و چه در حضر، جشنِ نوروز را برپا ميداشتند، بلكه شاهزادگان نيز اين مراسم را برگزار ميكردند. چنانكه از اقتباس زير محمّد صالح كنبوه برميآيد: «به تاريخ دوازدهم ربيعالاوّل سال هزار و بيست و شش هجري مسندگزين طارم چارم تشريف تحويل شريف بر نشاطكدة معهود خود ارزاني داشته مربّعنشين اورنگ چهارپاية خويش گرديد. حسبالامر (شاهزاده خرّم ملقّب به) شاه بلنداقبال كارپردازان امور سلطنت فضاي دولتخانة برهانپو را به انواع تزيين، زيب و زينت دادند و به آذين جشنِ نوروزي كياني عرصة (تالار) خاص و عام را در ديباي خسرواني مفروش نمودند»“
اگرچه ”… شاهجهان، ثاني صاحبقران، بيست و پنجم بهمنماه الهي، مطابق هفتم جماديالثاني سنة هزار و سي و هفت هجري در روز سعادت افروز دوشنبه… كلاه سروري را كه جوهر انجم در ترصيع او به كار رفته بود، همسري بخشيده و قباي خسروي را كه اطلس سپهر والا استر او گشته بود، تن بهم آغوشي داده… پاي سعادت پيراي بر سرير سپهر نظير گذاشت“ . ولي جشن جلوس بر تخت سلطنت در ايّام نوروز گرفت. چنانكه كنبوه مينويسد:
”سرمايه ده انوار ذرّات كاينات و پيرايه بخش حيات اموات عالم نبات نه گهري و سي و شش دقيقه از روز دوشنبه سيزدهم رجب سنة هزار و سي و هفت هجري سپري گشته، تشريف تحويل اشرف از كاشانة حوت به طربخانة حمل مبذول داشته، به جهت اداي مراسم شادي و مباركباد سال اوّل جلوس اقدس خود به نفس نفيس همّت بر اهتمام آذين جشنِ نوروزي گماشت.
همچنين چون شاهجهان پايتخت خود را از اگره به شاهجهانآباد (دهلي كنوني) انتقال داد، بدان مناسبت جشني در ايّام نوروز گرفت. دربارة آن كنبوه چنين مينويسد:
”چون بعد از اتمام دارالخلافة شاهجهانآباد، به سال 1059 هجري و نزول اشرف اقدس در آن مكان سعادت نشان، نخستين نوروز جهان افروز نويد خرّمي به گوش جهانيان رسانيده، مشّاطة بهار رسوم غازهكاري عذار لاله و گل را تازه كرد و باد نوروزي آبي به روي عالم خاك آورده، در احياي اموات معجزههاي عيسوي آشكارا نمود. رأي عالم آراي براي نفعرساني خلايق اقتضاي جشني عظيم و بزمي نو آيين نموده، متصدّيان مهمّات دولت را به جهت تهيّة مواد سور و سرور مأمور ساخت“
اگرچه تا زمان شاهجهان، جشنِ نوروز هر سال در دربارِ فرمانروايان تيموريان هند به همين روال برگزار ميگرديد كه در ايران و بالخصوص در اصفهان مرسوم و متداول بود؛ ولي وقتي كه ستارة بخت و اقبال وي و يا دولت تيموريان هند از اوج به افول گراييد، اين بساط عيش و طرب نيز برچيده شد.
پسر او، اورنگزيب، مرد متديّني بود و از زمان اكبر شاه از طرف بعضي از مسلمين پايبند به شريعت غرّاي اسلام، اين صدا بلند بود كه چون جشنِ نوروز مربوط به مجوسيان است، بنابراين مسلمين نبايد آن را برگزار كنند. چون اين عقيده طبق خطمشي اورنگزيب بود؛ لذا او براي گرفتن اين جشن امتناع نمود.
اورنگزيب اگرچه اوّلين مرتبه در روز جمعه غرّة ذيقعده سال 1068 بر تخت سلطنت نشست؛ ولي به علّت درگير بودن با برادرانش، در تاريخ 24 ماه مبارك رمضان سال 1069 هجري براي دوّمين مرتبه جلوس كرد و چون در ايّام رمضان مراسم جشن بدينگونه نيز مناسب نبود كه مسلمين پيرو مسلك تسنن بعد از افطار بيست ركعت تراويح بخوانند؛ لذا آنها را به روز عيدالفطر موكول نمود و تمام مراسمي كه به مناسبت عيد نوروز انجام ميشد، در دورة سلطنت وي در روز عيدالفطر برگزار ميگرديد.
اگرچه اورنگزيب از دنيا رفت و دولت تيموريان هند انقراض يافت و بساط استعمارگران انگليسي برچيده شد؛ ولي مسلمانان شهر دهلي تاكنون مراسم عيدالفطر را همان طور برگزار ميكنند كه در ايران تا امروز مرسوم است.
اورنگزيب پس از گرفتن تخت سلطنت، بيشتر وقت خود را در جنوب هند براي فرونشاندن شورش و طغيانهاي فرمانروايان آن منطقه گذراند. چون وي تقريباً پنجاه سال دور از پايتخت بود، در شمال هند به خصوص در استان پنجاب سيكها قدرت گرفتند. پس از وفات وي از يك طرف جانشينانش براي گرفتن تخت سلطنت به جان يكديگر افتادند و از طرف ديگر استعمارگران اروپايي مانند پرتغاليها و انگليسيها و فرانسويها مشغول تشكيل مستعمرات خود بودند و سرانجام انگليسيها بر همة غالب شدند.
روزي بود و روزگاري كه تيموريان هند براي گرفتن بلخ و بدخشان لشكرها فرستادند؛ ولي جانشينان ايشان پيش انگليسها چنان زبون شدند كه به حالت جيرهخواري افتادند. باوجود محروميّتها و محدوديّتهاي سياسي، تمام جشنها و همچنين جشنِ نوروز را هميشه سروقت ميگرفتند؛ چنانكه از گزارشهايي كه دربارة شهر دهلي و قلعة سرخ شاهجهانآباد به زبان فارسي نوشته شده است، در اينجا ذكر ميشود:
خلاصة اخبار اطرافها ـ معروضة بيست و سيوم فروري سنة 1825 م.
ديروز اكبر پادشاه… كاغذ بابت نوروز مرسله بخشي محمود رسيد. دريافت شد كه به تاريخ سيام رجب رسميّات نوروز و به روز يكم (شعبان) نذر بگيرند و سواري نوروز مرغ (خروس) و رنگ عبّاسي است؛ از اين جهت بارش بسيار و بيماري زيادهتر خواهد شد. مگر بنابر پادشاه سال نيك است.
خلاصة اخبار اطرافها ـ معروضة يكم مارچ سنة 1825 م.
ديروز اكبر شاه پادشاه… اُودَت نَراين مِصْر تقويم نوروز گذرانيده، عرضكرده كه به تاريخ بيست و نهم رجب، رسميات نوروز (اكبر شاه) فرمايند و نوروز به سواري مرغ است و گل لاله به دست دارد. از اين جهت بيماري لقوه و فالج و سردرد بسيار خواهد شد. بعد از آن شاكر و كريم قلي تقويم نوروز گذرانيد.
خلاصة اخبار اطرافها ـ معروضة چهاردهم مارچ سنه 1825 م.
ديروز اكبر شاه پادشاه رونقپذير بودند… گتري (بقچه) پارچهاي به رنگ نوروز مرسلة راجه سوهنلعل به نظر گذشت. بعد ملاحظه سپرد او نمودند و فرمودند كه پوشاك براي مرشدزادهها (خويشاوندان پادشاه) تيار (آماده) بكنند… به عرض رسيد كه متصدّي حكيم ركنالدّين معه كاغذ نوروز و كوت قاسم حاضر است. ارشاد شد كه به سوهن لعل فهمانده دهد.
خلاصة اخبار اطرافها ـ معروضة بيست و يكم مارچ سنة 1825 م.
اكبر پادشاه رونقپذير بودند… وقت سه پهر (ساعت 15) پارچهها به رنگ نوروز به بيگمات و مرشدزادهها تقسيم نموده به سرداران حكم شد كه فردا صبح به تقريب نوروز آمده، حاضر شوند و اطلاع نوروز به جناب صاحب كلان بهادر نموده بيايد. بعد وقت «يك گهري» شب مانده بيدار شده، پوشاك به رنگ سرخ بر بدن آراسته نياز مشكلگشا علي(ع) نموده، رسميّات نوروز ساخته، معه مرشدزادهها وقت صبح به ديوان خاص تشريف آورده، در اين عرصه جناب صاحبكلان بهادر رونقپذير بودند. بعد گذشتن نذر وليعهد يكصد و يك اشرفي از طرف نوّاب گورنر بهادر (فرماندار انگليسي) و بيست و يك اشرفي از طرف خود به حضور و پنج اشرفي به وليعهد و دو اشرفي به بيگم صاحبه گذرانيده، پادشاه دستار سربسته معه طرّة مقيشي به جناب صاحب كلان بهادر داده، بعدها همه به قدر مراتب خود نذرها گذرانيده، دريافت شد كه سكّه صد و چهل و دو اشرفي و دو صد روپيه درنذر آمدند.
وقايع دربارِ اكبر شاه ثاني ـ معروضة 9 مارس سال 1830 م.
… پرستيما منجم تقويم نوروز گذرانيده، دريافت شد كه نوروز سواري پلنگ و رنگ سرخ و گل لاله مايل به سياهي و گل گلاب (گل محمّدي) و (گلِ) چمپا در هر دو دست دارد. باران بسيار و نرخ غلّه ارزان و بيماري زياده خواهد شد و سلامتي جان خواهد ماند و به تاريخ بيست و چهارم رمضان وقت شب رسميّات نوروز به عمل آمد و به تاريخ بيست و پنجم صبحي نذر خواهد گذشت.
وقايع دربارِ اكبر شاه ثاني ـ معروضة 16 مارس سال 1830 م.
… ديباهاي پارچه پوشاك مرسلة (شاهزاده) ميرزا سليم بخت رسيدند. بعد ملاحظه پوشاك خاص بابت نوروز كلّو خيّاط را طلبيده، سه قطع گردانده دادند.
وقايع دربارِ اكبر شاه ثاني ـ معروضة 24 مارس 1830 م.
امير شاه پادشاه رونقپذير بودند… يك دستار معه طرّه و گوشواره و دوپتهو كورته (كرته)… بابت نوروز به (شاهزاده) ميرزا سليمان شكوه و بابر بخت و وليعهد و به همة بيگمات تقسيم فرموده، وقت شب آرام نموده، صبحي بعد از اداي نماز و وظيفه تبديل پوشاك كرد و رقومات جواهر بر بدن مبارك آراسته از مرشدزادهها… باري داشته و رسميّات معمولي نوروز… كرده، بر دسترخوان نياز حضرت مشكلگشا داده، تبرّك تقسيم فرموده، برآمد شده، به ديوان خاص تشريف آورده، رونقبخش شدند. همة سرداران و طامس متكفصاحب، جكسانصاحب و بعد از او مرشدزادهها و وليعهد بخت و بابر بخت و سليم بخت و تيمور شاه يك اشرفي و طامس متكف صاحب بهادر يكصد و بيست و يك اشرفي به حضور و پنج اشرفي به وليعهد بخت و دو اشرفي به بيگم صاحب داد. برنصاحب قلعدار دو اشرفي به حضور و يك يك اشرفي به ميرزا وليعهد بخت و بيگم صاحب و ديگر سرداران سلطنت يك يك اشرفي و چهار چهار و پنج پنج روپيه و وكيل بيگم شَمُرو (همسر هندي يكي از اشراف اروپايي) نُه اشرفي به حضور و دو دو به بيگم صاحبه و وليعهد… گذرانيد. از حضور سرسبد معه گوشواره و طرّه به موجب دستور به مستر طامس متكف صاحب بهادر و طرّة گلها و بيضة مرغ به ديگران حسب دستور مرحمت شد.
وقتي كه انگليسيها در هند قدرت گرفتند و تمام امور اداري پايتخت شاهجهانآباد و همچنين شهر دهلي به دست آنها افتاده، اعلام تعطيلات رسمي نمودند، كه از ميان تعطيلات يكي تعطيل عيد نوروز بود.
وقتي كه مراسم نوروز برگزار ميگرديد و فرزندي متولّد ميشد، معمولاً اسم او را نوروز ميگذاشتند. چنانكه از گزارش زير برميآيد:
خلاصة اخبار اطرافها ـ معروضداشتة 27 ماه مئي 1830 م.
… وقتي دختري به نام نوروز بايي پا به جواني گذاشت و چون وليعهد (معروف به ميرزا وليعهد بخت بهادر) به تخت سلطنت دهلي رسيد و لقب سراجالدّين بهادر شاه اختيار نمود، به تاريخ 27 ماه مه سال 1830 ميلادي با دختري كه اسمش نوروز بايي بود، عقده مناكحت بست.
دادا بايي نوروجياز مبارزان هند محسوب ميشود. وي يكي از زرتشتيان هند بود و چون روزي متولّد شده كه مراسم نوروز در خانهاش برقرار بود، لذا والدينش اسم او را نوروزي گذاشتند. چون در اكثر زبانهاي هند (غير از زبان اردو) حرف «ز» را «ج» تلفّظ ميكنند، بنابراين وي به اسم دادابايي نوروجي معروف است.
در آخر اين نكته را نيز بايد اضافه نمود كه نه تنها براي صفويها در ايران، بلكه براي حكمرانان بابري هند نيز دورة فرمانروايي ساسانيان و همچنين پيشينانشان عصر طلايي محسوب ميشد. چنانكه از واژههايي مانند جشنِ نوروزي كياني و قباي خسروي كه در فوق گذشت و همچنين اساميي مثل اورنگزيب و داراشكوه و القاب شاهان، مثل شاهجهان و جهانگير و القاب امرا مانند فريدونفر و جمجاه و غيرهم برميآيد و آنها سعي مينمودند كه مراسم درباري خود را مثل آداب و سنن ساسانيان تشكيل دهند و تزيين كنند.
حالا هر سال در تاريخ ششم فروردين، شيعيان بدين مناسبت كه حضرت محمّد مصطفي، ولايت علي عليه السّلام را اعلام نمودند و كاسبان مسلك تسنن بدين سبب كه رسول خدا(ص) در روز آخرين چهارشنبه ماه ربيعالاوّل از بيماري صحّت يافته بدن مبارك خود را شستند، ميان دوستان شيريني پخش ميكنند و كارگران از صاحب كارخانهها عيدي و شيريني ميگيرند و تنها مراسم اين دو روز است كه نشان ميدهد نياكان ما چه مراسمي برگزار ميكردند.
اگرچه پس از برچيده شدن بساط حكمنوايي تيموريان بابري در سراسر شبه قارّة هند «جشنِ نوروز» از رونق افتاده، ولي باز هم در مناطق سردسيري مثل كشمير و در نواحي آن مردم مراسم اين جشن را با شادي و خرّمي برگزار ميكنند؛ چنانكه از ابيات زير تحت عنوان «جشنِ نوروز» برميآيد.
چمن بود ز خدا و همة جهان چو بستانها |
شكفته شد گل و دنيا شده گلستانها |
«سمن» كه بوي محبّت رساندت هر جا
وفاي او چو بهار و گل و شكفته بوستانها