سفر به بنارس
در کمترین زمان ممکن بدون حضور در سفارت به هند سفر کنید
شهر بنارس، بین راه دهلی به پنتا و کلکته، در کنار رود گنگ قرار گرفته است.
مذاهب و ادیان مختلف در این شهر، به صورت مسالمت آمیز زندگی می کنند. هندو، مسلمان، بودایی و … جایگاه اصلی بودا، محلی است در کنار بنارس به نام «سَرنات». بودا پس از هفت سال ریاضت در بیابان، دانست که از این راه نمی توان به مقصد نهایی رسید، به بنارس برگشت، بعد فهمید که تفکر و تعمق در خود (معرفت نفس یا مراقبه) بهترین راه است، آن وقت مدت شش هفته زیر درختی نشست و به مراقبه پرداخت. آنگاه است که از سیداریتی به سیوه یا بودا یا «بودهی» میرسد، یعنی تفکر و اندیشه. ابتدا افراد او را به تمسخر گرفتند، امروزه مجسمه او را شش نفر که در اطراف او نشسته اند، نصب کرده اند.
بودا میگوید: انسان در چرخۀ طبیعت اسیر است، باید کوشش کرد تا به نیروانا رسید، آنهم طبق دستورهای اخلاقی است: گوشت حیوانی را نخورند، به همه محبت کنند، حیوانات را نیازارند، … . بنارس شهر مقدس هندوان و بوداییان است؛ اما میتوان گفت که در هند، چندان بودایی وجود ندارد. تا زمان آشوکا نظام، نظام برهمنی بود، بعد بودایی هم آمد. مغولهایی که به هند آمدند، بودایی شدند و همان کوشانیان بودند. همزمان با اشکانیان از سدۀ دوم قبل از میلاد تا حدود قرن سوم م. معابد بودایی به دست کوشانیان ساخته شد، بعد دین بودایی دو گردونه شد. بزرگ و کوچک. کوچک در «سریلانکا» است، قیامت در مذهب بودا نیست؛ زیرا به نظر آنان، انسان تنها نتیجۀ عمل خود را به دست میآورد، پس قربانی کردن و عبادت بیهوده است. اینها گردونه بزرگ هستند، مثل بودائیان ژاپن و تبت و … . هندوها با یک مبارزۀ منفی توانستند کم کم بودایی را به طور کلی از هند براندازند. گروه یا دایرۀ بزرگ بوداها، همان چین و ژاپن و… به پرستش میپردازند، در حالی که خود بودا به پرستش معتقد نبود؛ اما دایرۀ کوچک، گروهی هستند در سری لانکا که عبادت نمی کنند و شاید بتوان آنها را پیروان راستین بودا دانست.
از دیگر ویژگیهای بنارس اینکه، مقدّسان دیگر مذاهب هندو، بودا، مسلمان و… در آنجا ساکن شده اند. هندوها برای اینکه اعمال مذهبی را در رود گنگ انجام دهند، بوداییها برای اینکه درخت بودا در آنجاست(در سَرنات). مسلمانان هم، بویژه در خصوص عارفان، سکونت در اینجا را میتوان دید. چون بسیاری از ویژگیهای عرفانی مشترک است. داستان فیل، طوطی، ابراهیم ادهم، داستانهای شیری که به دنبال کسی میرود و او در چاهی میافتد و …، از موارد مشترک عرفان اسلامی و بودایی است. ویژگی دیگر بنارس، تعصبات اورنگ زیب(آخرین پادشاه تیموری هند) بود که در واقع همزیستی مسالمت آمیز مسلمانان و هندوان را دچار مشکل کرد. نمونۀ آن مسجد اورنگ زیب و معبدی که در کنار آن است. او را مسلمانی متعصب دانسته اند، اما بسی جای تردید وجود دارد.
دانشگاه هندوی بنارس
در سال 1920 همزمان در هند، در شهر «علیگره» دانشگاه اسلامی توسط سرسید احمدخان بوجود آمد و در بنارس دانشگاه هندو، و الآن هم دانشگاه علیگره حدود 80% از دانشجویان خود را از بین مسلمانان انتخاب میکند. همزمان با این دو، دو دانشگاه دیگر به صورت کلی به وجود آمد. یکی دانشگاه دهلی است، دوم جامعۀ ملیّۀ اسلامیه، در مقابل علیگره به وجود آمد که یعنی میخواهند اسلامی با ملیت هندی باقی بمانند. حدّ وسط بین دانشگاه هندوی بنارس و اسلامی علیگره، مهاتما گاندی جزء مؤسسان جامعۀ ملیه بوده است.
دانشگاه هندوی بنارس را آنطور که میگویند، از بزرگترین دانشگاههای آسیاست. با وسعتی معادل 16 کیلومتر مربع، سرسبز و پردرخت، با درختان کهنسالی که ده ها و صدها سال از عمر آنها میگذرد و ساختمانهای شبیه به هم، با رنگهای قرمز و کرم رنگ، سالنهای قدیمی و متعدد، مثلاً سالن کوچک دانشکدۀ علوم انسانی (Arts Faeult) به سال 1952 م (58 سال پیش) ساخته شده است. دانشگاه هندوی بنارس، «مرکزی» است. دانشگاههای مرکزی، دولت مرکزی آنها را تحت پوشش قرار داده که هیجده تا هستند، ایجاد اینها باید با تصویب پارلمان هند، بعد از وجود شرایط، صورت گیرد … دانشگاه علیگره جزء دانشگاه های مرکزی و درجه اول است. یکی هم دانشگاههای فدرال است که توسط استانها حمایت میشوند و 50% بودجه انها هم از دولت تأمین میشود. مثل پتیالا، یا … . دانشگاه های خصوصی هم 20% بودجه آنها را دولت میدهد. از ویژگیهای دیگر بنارس، وجود حدود 25% جمعیت مسلمان است که حدود 8000 نفر شیعه دارد و گفته میشود که 90% سرمایۀ بنارس متعلق به مسلمانان است. 70% جمعیت هندوست و 5% نیز بقیه ادیان.
از جمله شخصیتهای مسلمان و بنام بنارس، بسم الله خان است. بسم الله خان، یکی از مسمانان ساکن بنارس بود که سال 2006م. فوت کرد، ایشان شهنای نواز بود، بزرگترین شهنای نواز تاریخ هند، در فقر و قناعت در بنارس زندگی کرد و هرگز خارج نشد. جز یک بار که در زمان نِهرو، در فرانسه شرکت کرد که البته سفر فرانسه را مشروط به سفر حج دانست. برای فوت او، یک روز در هند عزای عمومی اعلام شد. سکّویی تقریباً در کنار قبر حزین لاهیجی هست که او غالباً آنجا سازی هندی به نام «شهنای» می نواخت. هرگز بر وسایل نقلیه موتوری، جز همان سفر حج و فرانسه سوار نشد، همیشه با دوچرخه سفر میکرد.
سرنات بنارس
سَرنات جایگاه اصلی عبادت بودائیان است. آنان معتقدند که بودا، پس از هفت سال که در بیابانها ریاضت کشید و به تزکیه نفس پرداخت و گرسنگیهای طولانی را تحمل کرد، نتوانست به آنچه می خواست، دست پیدا کند، در حالی که بسیار لاغر و نحیف شده بود. سرانجام به سَرنات برگشت و شش هفته در زیر درختِ بانیان به تفکر و مراقبۀ نفس پرداخت. اگرچه بسیاری از هندوان او را مسخره میکردند و حتی بعضی شاگردانش، اما او همچنان ادامه داد تا از سیداریتی به سَتوه رسید، یعنی بودا یا بودهی، به معنای تفکر و اندیشه،از اینجا بود که اعلام کرد که انسان در چرخۀ طبیعت اسیر است و زندگی جز رنج و سختی چیزی نیست، باید با کوشش و تلاش به نیروانا رسید. در سَرنات و محلی که بودا به مراقبه دست یافت.
در سرنات، معبد بودا بسیار زیباست، مجسمه ای طلایی که بودا را در حال تفکر و مراقبه نشان میدهد و پیروان او در برابرش سجده میکنند و به عبادت و دعا می پردازند. دورتا دور معبد نیز با نقاشیهای زیبا مربوط به بودا، تزیین شده است. بیرون از این معبد، و در سمت راست، در زیر یک درخت، مجسمهای بزرگ از بودا، در حال تفکر و مراقبه دیده میشود و پنج نفر از مریدان او نیز با شنلهای قرمز و سرهای تراشیده به صورت نیمدایره روبروی او نشسته اند. اطراف نرده که دور این مجسمه ها کشیده شده، پر است از پارچه ها، با شکلهای مختلف و نوشته های گوناگون، که مریدان بودا، بدینگونه برای برآورده شدن حاجات خود، آویزان کرده اند. در زیر درخت و بالای سر این مجسمه ها، سقفی دایرهای و چتروار نیز ساخته اند. بیرون از محوطه ای که معبد بودا و محل تفکر و مراقبۀ او قرار دارد. در فاصله ای حدود سیصد متر، برج مانندی آجری قرار دارد که میگویند ارتفاع و همچنین محیط دور پایین آن، هرکدام 103 متر است، با قدمتی کهن، اما چرایی و علت ساخت آن بر من معلوم نشد.
معبد جینی ها
در سمت چپ این ساختمان، کمی جلوتر، معبد جینی ها قرار دارد. آدمهای عجیبی که اندیشه های خاص خود را دارند و شاید در بیشتر ادیان، این نوع تفکر مطرود است، اما میگویند که حدود سه میلیون نفر در هندوستان، پیرو این مذهبند، پیروان مهاویرا. جوانی در کنار در ورودی نشسته بود و توضیح میداد، همراه با عکسهایی که در پوشهای گذاشته بود و به بازدیدکنندگان مینمود. مردمانی عریان و مادرزاد، با این طرز تفکر که هرگز حمام نمیروند. موی بدن خود را نمیتراشند، ولی کندن آنها اشکالی ندارد. در شبانه روز یک بار غذا میخورند، بدن خود را نباید بپوشانند، مگر وقتی که زنان و مردان با هم به عبادت بپردازند، در آن صورت، با بادبزنی که از چند پرطاووس درست شده، تنها به ستر عورت میپردازند. گوشت نمی خورند. حیوانات را نمی آزارند و قربانی نمیکنند و … نگارندۀ سطور هم گاهی عکسهایی از تظاهرات و عبادتهای جمعی آنان را دیده است که همگی عریانند، با موها و ریشهای بلند و چرک و آلوده که از شدت آلودگی به هم گره خورده است. معبدِ جینی ها در اینجا کوچک است. شاید وسعت آن در مجموع کمتر از صدمتر مربع باشد، اما زیبا و منقش، همراه با تصاویر مهاویرا، رهبر اصلی آنان، به صورت عریان، نظیر این معبد را به صورت بزرگتر در دهلی دیده بودم، با عکسی بزرگ از مهاویرا. در شهرهای کلکته، لکهنو و … هم معابد جینیها وجود دارد. بیرون از معبد و در سمت چپ آن، باغی بزرگ با گلها و سبزهها وجود دارد که در کنار سمت راست آن، بقایای ساختمانی بزرگ دیده میشود که به سبب حفاری، از زیر خاک بیرون آمده است. باغی به آن زیبایی و تمیزی، کمتر در آنجا دیدهام، اما فرصت دیدار نیست. نزدیک غروب است و باید بازگشت. در کنار در ورودی به محوطۀ معبد، دکهای بزرگ است که در آنجا انواع مجسمه های سنگی حیوانات را میفروشند، بعضی خرید می کنند و بعد هم داخل ماشین و حرکت به داخل بنارس.
بر مزار حزین لاهیجی
هنگامیکه عازم سرنات بودیم، راننده، جایی را نشان داد که آرامگاه حزین لاهیجی آنجاست، ما هم که همواره در پی دیدار از آنجا بودیم، اما قرار شد در بازگشت به آنجا برویم، و چنین هم شد. اگرچه هوا تاریک شده بود، اما حتماً باید بازدید صورت میگرفت. در ورودی بسته شده بود و از دریچۀ کوچک در وارد شدیم. از پشت یک مسجد بود که متصل بود به قبرستانی کوچک با گورهای متعدد. دور تا دور مسجد اسامی دوازده امام شیعیان نوشته شده بود و نشان میداد که آنجا مرکز شیعیان بنارس است؛ هرچند که در مجموع حدود هشت هزار نفر شیعه در بنارس اقامت دارند. روبروی درِ ورودی مسجد، چند مسجد دیگر وجود داشت. کوچک بود و حالت محل عبادت و زیارت برای افراد داشت. مسجد حضرت علی (ع)، مسجد امام حسن، مسجد امام حسین، مسجد فاطمیین، مسجد ابوالفضل، درون محل تکیه مانند که سقف آن پوشیده بود، «حجرۀ شیخ علی حزین» نوشته شده بود و منبری که در کنار آن قرار داشت. قبل از ورود به مسجد فاطمیین، در سمت راست، در زیر گنبدی کوچک و حظیره مانند حدود 12 متر، قبر حزین لاهیجی واقع شده بود، سنگ قبری حدود 5/1 متر طول و 50 سانتی متر عرض با چند بیت شعر که روی آن نوشته شده بود. البته ابتدا پارچهای صورتی رنگ روی آن کشیده بودند که بعد پیرمردی که خادم مسجد بود، روی آن را برداشت و فاتحه ای خواندیم.
مسجد مولا علی(ع) و دست علی
بعد هم سراغ مسجد علی (ع) رفتیم، کوچک بود و مربع شکل، حدود چهار متر مساحت و سقفی گنبدی شکل با حدود سه متر ارتفاع، که در وسط این مسجد کوچک، سکویی مربع شکل به ابعاد حدود یک متر در یک متر با نیم متر بلندی قرار داشت که وسط آن گودی بود و درون آن گودی، مجسمه مانندی از یک دست راست تا ابتدای مچ دست، به صورت برجسته قرار داشت که آن را نمادی از دست مولاعلی(ع) میدانستند و برایشان مقدس بود.
بر آبهای رود گنگ
رودخانۀ گنگ، بزرگترین دختر هیماونت و مینا زن شنتانو و مادر بهیشم، یکی از زنهای دهرم، به عقیدۀ هندوان، در آسمان رودخانهای به نام گنگ و بهمین نام در زیرزمین رودخانه دیگر جریان دارد، هر سال میلیونها زن و مرد هندو در آب گنگ شستشو میکنند و به زعم خود با آب این رودخانه مقدس گناهان خویش را میشویند. یکی از سه رودخانۀ بزرگ هندوستان که به طول 1550 مایل است، از گنگوتری به ارتفاع سه هزار پا سرچشمه میگیرد و بعد از دویست میل جریان در «هردوار» (واقع در استان یوپی) وارد دشت میشود، از آنجا به بنگال میرود و به دو شعبه منشعب شده به اسم «بهاگیرتی» و «پدما» به خلیج بنگال، در جنوب کشور بنگلادش میریزد. هردوار، کانپور، الله آباد، بنارس، پتنه، مونگهیر، بهاگلپور، کلکته و داکا از شهرهای مهمی هستند که در ساحل گنگ واقع شدهاند. اسم این رودخانۀ مقدس دو جا در «ریگ ودا» آمده است، بنا به روایات پورانها، وی از انگشت پای ویشنو(ایزد محافظ عالم) جاری شد و در اثر ادعیه «بهاگیرتهه» مقدس از آسمان به زمین آمد تا خاکستر شصت هزار فرزند راجه سگر را که در اثر نگاه خشمآلود حکیمکپل سوخته بودند پاک نماید، و به این سبب رودخانه مذکور «بهاگیرتی» نیز خوانده میشود. گنگ به علت آنکه از آسمان به زمین آمده بود غضبناک شد و شیوا برای نجات زمین از صدمۀ افتادن آن این رودخانه را در پیشانی خود جای داد و حلقههای زلف او مسیر آن را تعیین کردند و از این رو شیوا را «گنگ دهار» (نگاهدارنده گنگ) خواندهاند. رودخانۀ گنگ آنگاه از پیشانی شیوا در چند نهر که تعداد آن را از چهار تا ده گفتهاند، جاری گشت ولی بیشتر منابع تعداد شعب گنگ را هفت ذکر کردهاند. گنگ چون از آسمان فرود آمد، قربانی جهنوی دانشمند را مختل ساخت و بدین سبب، وی خشمگین شده تمام آب آن را بلعید، ولی بعدها سرلطف آمد و اجازه داد که گنگ از گوش او روان گردد و به این مناسبت این رودخانه را «جاهنری» هم گفتهاند.
برای اطلاعات بیشتر با سرکار خانم کیانی تماس حاصل فرمایید.
در صورت عدم پاسخگویی و مشغول بودن خطوط تلگرام و واتس اپ این شماره اماده پاسخگویی به شما عزیزان میباشد.
00983021
88982912
09190836650
09101915818